از حامد زارع: سراب عدالت (به مناسبت انتشار کتاب بزرگمهر بشیریه)
یادداشت سیاستنامه
سراب عدالت (به مناسبت انتشار کتاب بزرگمهر بشیریه)
حامد زارع
گوستاو رادبرخ چهره برجسته فلسفه حقوق اروپای قرن بیستم است که در دوران جمهوری وایمار به وزارت دادگستری آلمان رسید معتقد است تصویر حقوق از انسان، عملکرد و مضمون این دانش را شکل میدهد. رادبرخ در سخنرانی آغاز کارش به عنوان استاد حقوق کیفری دانشگاه هایدلبرگ در سال 1926 که به تازگی به فارسی ترجمه شده و به زودی در شماره بیست و هفتم سیاستنامه منتشر میشود میگوید: «هیچ چیز واضحتر از مفهوم فرد، سرشت نظریه حقوقی را مشخص نمیکند.» به نظر میرسد با این سنجه میتوان به بررسی نظام فکری رالز نیز اهتمام کرد.
مفهوم فرد در نگاه رالز را باید در توضیح وی از وضع نخستین جست. وضع نخستین تبیینی از رالز است که نظریه عدالت او را در جمله و زمره نظریات قرارداد اجتماعی قرار میدهد. رالز عامدانه به یک استدلال قدمایی روی میآورد که سدهها قبل توسط هابز و لاک و روسو مورد استفاده قرار گرفته است. اگر وضع طبیعی هابز و لاک به عنوان یک مفروض فلسفی چنان دشوار بود که شهروندان حقوق خود را به دولت میبخشیدند تا نظم را برقرار کند، وضع نخستین رالز یک آزمایش فکری است که در آن با نوآوری عظیم و مشهوری به نام «حجاب جهل»، افراد به صورت مساوی از فضیلت عدالت بهرهمند میشوند. حجابی که در آن هر زمینهای برای عدم توافق از میان میرود و رابطه میان طرفهای قرارداد منصفانه میشود.
جان رالز با بازگشتی به چهرههای کلاسیکی نظیر افلاطون و ارسطو، پارادایم فلسفه سیاسی مدرن را که تاثیر گرفته از پوزیتیویسم علمی بود تغییر داد و به سمت درک تجویزی از دانش سیاسی سوق داد و همانطور که حقیقت را شاخصه اصلی نظامهای فکری دانست، عدالت را نیز شاخصه اصلی نظامهای سیاسی دانست. این تغییر پارادایم چنان پراهمیت است که برخی از آن به عنوان یک انقلاب فکری یاد کردهاند. چرا که از عهده هیچ کس جز جان رالز در قرن بیستم برنیامده است.
برای درک اهمیت جان رالز میتوان به این نکته اذعان کرد که نظریه عدالت او در هیچ یک از دستهبندیهای متداول فلسفه سیاسی مدرن جای نمیگیرد. زمانی که رالز بر خصلت ارشادی و تجویزی فلسفه سیاسی خود تاکید کرد، تنها مارکسیستها و فایدهگرایان بودند که تمایل به ارائه روایتهای هنجاری از فلسفه سیاسی داشتند. آنچه رالز انجام داد اعتبار بخشی بدیعی به خصلت تجویزی فلسفه سیاسی در استقلال نظری از مارکسیسم بود. بدین سبب نظام فکری رالز بلندپروازانه و منحصر به فرد است.
جان رالز با بیان دو اصل عدالت حقوقی و عدالت توزیعی، به تبیینی سیاسی از عدالت میرسد که نام آن را «عدالت به مثابه انصاف» میگذارد. بزرگمهر بشیریه در کتاب «سراب عدالت» با خوانشی حقوقی از مفاهیم رالزی با تاکید بر عدالت کیفری تلاش میکند استنباطی از «عدالت کیفری به مثابه انصاف» به عنوان قسمی از «عدالت به مثابه انصاف» عرضه کند و مباحث رالز در حوزه عدالت سیاسی و اجتماعی را به حوزه عدالت قضایی و تقنینی بسط دهد.
طبعا بهره گرفتن از نظریه «عدالت به مثابه انصاف» به عنوان یک نظریه غیرکیفری در مباحث معطوف به عدالت کیفری میتواند مورد نقد عالمان فلسفه و حقوق و سیاست باشد، اما نمیتوان منکر شد که نویسنده کتاب چشماندازی جدید در مطالعات حقوقی گشوده است. البته بزرگمهر بشیریه خواندن مقالهای از متراورس را انگیزه نگارش کتاب حاضر یاد کرده است. مت متراورس «Matt Matravers» استاد دانشگاه یورک یک مقاله با عنوان نظریه سیاسی و حقوق کیفری «Political Theory and the Criminal Law» در مجموعه مقالاتی که با عنوان بنیادهای فلسفی حقوق کیفری «Philosophical Foundations of the Criminal Law» در سال 2011 از سوی انتشارات آکسفورد منتشر شده نوشته است.